96/12/13
9:3 ع
گشت وگذاری در یک غزل جذاب
گشت وگذاری در غزل (نقاشی)
شاعر : شادی بلکامه
نام شعر: نقاشی
نویسنده : غلامحسین جمعی
اگر شعررا یک پدیده بنامیم، که درزبان پدیدارمی گردد، و هر پدیده، دارای دو مختصات (کمی و فیزیکی ویا شهودی ویا بطور کلی، یک ابژکتیو) و دیگری ( ارزشی و کیفی ودرونی و یا سوبژکتیو است) شعر هم، از این قاعده مستثنی نیست. پس هر شعر(صورت و شکل و قالب وفرمی) دارد و ( درون ومضمون ونیتی)، که این دوعنصر، متأثر از محیط وشرایط ذهنی وروحی شاعراست، و در سطحی به نمایش درمی آید، که دارای دو محور بنام جوشش و کوشش است . و ارزش گذاری این محورها درنزد افراد مختلف فرق دارد، ولی درهر صورت، این دو، به دوبال پرنده می ماند . که یکی را (خیال) و دیگری را ( واقعیت ) می نامیم وشعری مطلوب است که معجونی از هردو باشد ودرآن صورت است، که علاوه بر داشتن سهمی برای (سر)، حتمن (دل) را هم خواهد برد . حال با این مقدمه به سراغ شعر شاعر عزیزمان سرکار خانم شادی بلکامه می رویم ودر ابتدا نگاهی گذرا برآن می اندازیم تا یک تصویر وتصور کلی در ذهن داشته باشیم
نقاشی
کم به نقاشی احساس دلم رنگ بزن
عاشقی سبکی رئالست هماهنگ بزن
دست هایت حلقه کن جان مرا سبز بکش
تار گیسویم بزن بر تن و آهنگ بزن
گر تو با آبی احساس شبم صبح شدی
گرم ...بر مسجد و محراب دلم چنگ بزن
رنگ ِ بر خاکستری ،کوه غرورست،دلا !
بر حقارت های من ظاهر ِکمرنگ بزن
هر چه با دوری شفیق ست نکش! باز بیا
با مدادی روی هر فاصله بی رنگ بزن
شکل ابری یا غروبی به تنم نقش مزن
هرچه سرخی بوده برگونه به یکرنگ بزن
حالیا!در ناله هایم تب عشقی بطلب
طرح رویاهای من یکسره شبرنگ بزن
شعرفوق که نام( نقاشی) زینت بخش آن گردیده، غزلی است مردف ( دارای ردیف و قافیه ) که در اوزان رایج و مرسوم دیده نمی شود با مطالعه ی اندکی که برروی اشعار سیمین بهبهانی کردم، در 63 وزن بی سابقه و 25وزن نادروکمیابی که طبع آزمائی کرده اند فقط یک وزن چنین خصوصیاتی داردکه مثل شعر نقاشی هرمصرع دارای دورکن همسان دارد که آن هم در خواندن به روانی شعر ( نقاشی) نیست ! ضمن اینکه از خصوصیات وزن دوری هم پیروی میکند( تعداد هجاهای هر مصرع زوج است) بخاطر اینکه ارکانشان کامل است
پای درچشمه برتخته سنگی خسته داری
خلوتی بی تودارد، پراز تو بی تو آری (سیمین بهبهانی)
فاعلن فاعلن فاعلاتن فاعلاتن
برای اثبات چنین ادعائی به تقطیع شعر(نقاشی) می پردازیم
کم به نقاشی احساس دلم رنگ بزن
کم _ بِ _ نق _ قا / شی _ ی_ اح _سا / سِ _ دِ _لم _ رن / گُ – بِ _ زن
فا _ ع _لا _ تن / فا_ ع _ لا _ تن / فَ _ عَ _ لا _ تن / فَ _ عَ _ لن
فاعلاتن / فاعلاتن / فعلاتن / (فعلات یا فَعَلن قدیم ) ازین نظر میگویم فعلات که اگر این رکن هم چهارهجائی می شد به فعلاتن ختم می گردید.
عاشقی سبکی رئالست هماهنگ بزن
عا_ شِ _ قی _ سَب / کی _ رِ – ئا _ لس / تُ _ ه _ ما – هن / گُ _ بِ _زن
فا _ ع _ لا _ تن / فا _ عِ – لا _ تن / فَ _ ع _ لا _ تن / فَ _ عَ _ لات
فاعلاتن / فاعلاتن / فعلاتن / فعلات
دراین بیت مشاهده می شود که بدون هیچ گونه استفاده از اختیارات ویا ضرورتهای شعری وزن شعر مشخص است
حال باید دید این وزن در کل غزل ساری وجاریست ویا دچارتغییراتی می شود واگر تغییراتی رخ می دهد وجه غالب
کدام است آیا برای رسیدن به وزن اصلی باید دراین ابیات از اختیارات وضرورت ها سود برد تا به یک وزن هماهنگ
رسید یا خیر، پس به سراغ بیت بعدی میرویم
دست هایت حلقه کن جان مرا سبز بکش
دس _ تُ _ ها _ یت / حل _ قِ _ کن _ جا / نِ _ مَ _ را _ سب / زُ _ بِ _ کش
فاعلاتن / فاعلاتن / فعلاتن / فعلات
تار گیسویم بزن بر تن و آهنگ بزن
تا _ رِ _گی _ سو / یم _ بِ _ زن _ بر / تَ _ ن ُ_ آ _ هن / گُ _ بِ _ زن
فاعلاتن / فاعلاتن / فعلاتن / فعلات
باتوجه به این دوبیت مشخص می شود که ظاهرا باید وزن عروضی شعر همان باشد که مشخص شده است
لذا بعد از این هر تغیراتی اگر در وزن به وجود بیاید و با اختیارات وضرورتهای شعری نتوان به این وزن اصلی
رسید حکایت ازآن خواهد داشت که حتمن مشکل ویا نقصی صورت پذیرفته است
گر تو با آبی احساس شبم صبح شدی
گر _ تُ _ با _ آ / بی _ یِ _اح _ سا _ / سِ _ شَ _ بم _ صب / ح ُ _ شُ _ دی
فاعلاتن / فاعلاتن / فعلاتن / فعلات
گرم ...بر مسجد و محراب دلم چنگ بزن
گر _ مُ _ بر _ مس / جد _ وُ _ مح _ را / بِ _ دِ _ لم _ چن / گُ _ بِ _ زن
فاعلاتن / فاعلاتن / فعلاتن / فعلات ( درینجا از اختیارات لفظی استفاده کرده ام در رکن دوم هجای اول ودوم
که می شد چنین تقطیع کرد ( جِ – دو – مح – را )
وزن فوق که در تمامی ابیات وجود دارد نه وزنی متحدالارکان( همه ی رکن ها همسان) است ونه متناوب الارکان
( رکنها یک درمیان تکرارشده) ونه کاملا مختلف الارکان ! بلکه می توان آن را یک نوع وزن دوری نامید که دررکن
چهارم مصرع ها فقط سه هجا دارد وآنهم بروزن رکن سوم پیش میرود (فعلا. .... .)
دراین غزل با تصاویر وترکیباتی زیبا و عاشقانه با نیم نگاهی معقولانه و گاهی بکر هم روبرو می شویم.
( نقاشی احساس) احساس را به صورت مادی تجسم و قابل دیدن کردن _
( سبک رئال برای عاشقی قایل شدن که اگر پارادوکسیال نتوانیم بنامیم حتمن تضادی درونی دارند )_
( تن را به آلت موسیقی تشبیه کردن) _ ( برای احساس، رنگ قایل شدن) _
(در یک مصرع هم ازمراعات النظیر بهره برده اند" مسجد ومحراب"که با هم تجانس دارند وهم "چنگ زدن"
باآن همه مفاهیم نهفته درآن که اصولا هیچ کدام ازآنها با مسجد و محراب عرفی نه درمفهوم ودر شکل اشتراکی
ندارد بجر ( محراب ومسجد دل! ) به معانی چنگ زدن یک نظر اجمالی بینازید تا متوجه شوید به خطا نرفته ام
( چسبیدن، گرفتن، محکم گرفتن، دست درازی کردن، چنگ انداختن، چنگ یازیدن، تجاوز کردن، تعرض کردن ، چنگ نواختن )
در مورد واج بازی دیو و دلبر آوائی یا واج آرائی حرف (ر) در بیت زیر هم چشم نواز است وهم سطح موسیقی بیت را ارتقاع داده است
( هشت مرتبه تکرار گردیده)
رنگ ِ بر خاکستری ،کوه غرورست،دلا !
بر حقارت های من ظاهر ِ کمرنگ بزن
هم در مصرعها وهم درابیات چه ازنظر شکلی و چه محتوائی حال و حس منولوگی صرف دیده نمی شود زیرا
درآنها یک دیالوگ منطقی برقرار است چون یا سوال وپرسش است و یا یک نوع حالت علت ومعلولی
درآن دیده می شود، یعنی فقط یک نق زدن یکطرفه ویا موعظه دیده نمی شود وبه همین علت است که
بیشتر به دل می نشیند غیر از پارامتر فوق هم در خط افقی شعر و هم در کل اثر یک انسجام قابل قبولی
به چشم میخورد که خبر از انسجام فکری شاعر دارد زیرا اگر طالب عشق هم می باشد عشقی منطقی را
طالب است . زبان شعر کاملا امروزی و قابل فهم است و در ضمن از یک صمیمیت وسادگی و لطافت شاعرانه
برخوردار است، به این واژهاکه در کل اثر بکارفته توجه کنید ( احساس- دل – عاشقی – جان – سبز –
تارگیسو – آهنگ – آبی احساس – شبنم – صبح – مسجد ومحراب – پرهیز از دوری – فرار از غروب و ابری
-یکرنگی – رویا ها و . . . .) همه دارای بار مثبت و ساده و دوست داشتنی هستند مسلم است که وقتی از این
المانها تصاویری هم ساخته می شود زیبا و دوست داشتنی می باشد و آن طرف سکه را هم اگر نگاه کنیم
متوجه می شویم که شاعر بیشتر از ذوق و قریحه و بینش ودانش شاعری بهره برده است . نه ازپتانسیل های
نهفته در کلمات اسطوره ای ویا اساطیری ویا وام گرفتن از مضامین و ارزشهای شاعران قبل، بلکه خود
ارزش آفرینی کرده اند . همچنانکه از موسیقی نهفته در وزن عروضی مشهور و رایج کمک نگرفته اند بلکه خود
آهنگی را به وجود آورده اند . واز همه مهمتر علی رغم اینکه از وزنی غیر از اوزان رایج بهره برده اند شعر نسبتا
روان وسلیس است و هر خواننده مبتدی هم به راحتی بدون سکته آن را می خواند واز نظر وزن عروضی کلاسیک
هم هیچ مشکلی نداردحال توصیه هائی هم دارم
11-علی رغم اینکه معتقدم اگر بشود کمتر از ضروتهای شعری و اختیارات شاعری استفاده نمود بهتر است ولی به هیچ وجه چنین استفاده هائی را عیب نمیدانم مگر اینکه درآن افراط صورت گیرد مثلا حتی در مصرع (عاشقی سبکی رئالست هماهنگ بزن) به نظرم شاعر برای اینکه بخواهد واژه ها، نعل به نعل در چهارچوب وزن عروضی باشند و از اختیارات ویا ضرورتها استفاده نکند واژه ی (سبکی را بکاربرده اند ودر نتیجه با دو توقف کوتاه در خواندن روبرو شده ایم یکی بعد از خواندن (عاشقی ) و دیگری (سبکی ) حال با هر نیت و مقصودی که از سبک داشته اند . حتی معتقدم که با آمدن سبکی بجای سبک ارزش واعتبار عاشقی را کمتر از خود سبک نموده اند چون سبکی یعنی (یکی از سبکها) درحالی بازی سیندرلا که (عاشقی سبک رئال است )کل سبک رئال را شامل می شود، صرف نظر از اینکه آیا واقعا عاشقی سبک رئال هست یا نه ؟
22-درمصرع ( رنگ ِ بر خاکستری ،کوه غرورست،دلا !) علاوه براینکه با این مصرع ارتباط مطلوب را برقرار نکردم شاید اگر این مصرع چنین بود ( رنگ خاکستری ام ، کوه غرور است ، دلا ) برایم خیلی مفهوم تر بود و معنی ستبر و سترگی هم با خود حمل میکرد و به رنگ خاکستری شما عظمت وشکوه می بخشید ،و حتی مصرع بعد هم این عمل را تأیید می کرد که با این اوصاف حقارت های مرا کمرنگتر ببین ویا رنگ کمرنگتری برآن بزن واگر تقطیعش بکنیم چنین می شود
رن _ گِ – خا – کس // ت – ری – ام – کو // ه ِ- غُ – رو – رس // تُ – دِ – لا
هم مفهوم روشنتر است و هم روان و سلیس خوانده می شود هم با استفاده از عمل قلب در رکن دوم ( جابجائی هجای اول ودوم دروزن مورد نظرتان قرار می گرفت گرچه در نقد قرار نیست شاعر احساس خود
را عیان کند ولی در این مورد احساس میکنم ذوق وجوششتان را مهارکرده اید ویا فرصت بیشتری به او نداده اید و بیشتر برکوشش تکیه کرده اید، درواقع شاید کمی عجله بخرج داده شده است . البته درنزد قافیه سنجان که مته به خشخاش می گذارند کلمات ( بی رنگ – کم رنگ – شب رنگ – یک رنگ ) هم خالی از اشکال نیست چون کلمات مرکبی هستند که فقط پیشوند هایشان تفاوت دارد و جلوه های کلمه رنگ چنان وانمود می کند که گوئی شاعر از پیداکردن قافیه های دیگر عاجز بوده است واین قافیه های مرکب آنچنان که خود رنگ را می توان دومرتبه تکرار کرد یکی به عنوان (خود رنگ) ودیگری به عنوان (خدعه وکلک ). این خصوصیات درمورد بقیه قوافی مرکب که رنگ را همراهی میکنند مشاهده نمی شود
ودر آخر: درمورد مصرع آخری نیز به این مصرع فکرکنید!
بجای مصرع خودتان ( طرح رویاهای من یکسره شبرنگ بزن)
این مصرع چطور است ؟ ( طرح رویای مرا یکسره شبرنگ بزن ) که مشکل وزنی هم نخواهیم داشت فقط ( رویایِ)
که تقطیعش می شود ( رؤ – یا – یِ ) دراینجا فقط (یِ ) اشباع می شود وتبدیل به هجای بلند می گردد و از سکته
ملیح آن جلوگیری میگردد وخیلی روان وسلیس تر خواهد شد
باقی بقایتان