94/11/27
6:17 ع
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم جدید
ز جام عشق تو عقلم خراب میگردد
ز تاب مهر تو جانم کباب میگردد
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت
بگرد ساقی و جام شراب میگردد
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم
که دیر دعوت من مستجاب میگردد
دلست کاین همه خونم ز دیده میبارد
پرست کافت جان عقاب میگردد
تو خود چه آب و گلی کاب زندگی هردم
ز شرم چشمه? نوش تو آب میگردد
چو برتو میفکنم دیده اشگ گلگونم
ز عکس گلشن رویت گلاب میگردد
بجام باده چه حاجت که پیر گوشه نشین
بیاد چشم تو مست و خراب میگردد
عجب نباشد اگر شد سیاه و سودائی
چنین که زلف تو بر آفتاب میگردد
چو بر درت گذرم گوئیم که خواجو باز
بگرد خانه? ما از چه باب میگردد
برچسبها: خواجوی کرمانی, هر شب یک قطعه, از زیباترین اشعار, از بهترین قطعات, از شاعران بزرگ
94/11/27
6:16 ع
در شهر بی نشانان سلطان چه حکم داند - در ملک بی زبانان فرمان چه کار دارد جدید
با درد دردنوشان درمان چه کار دارد
با ناله? خموشان الحان چه کار دارد
در شهر بی نشانان سلطان چه حکم داند
در ملک بی زبانان فرمان چه کار دارد
دریا کشان غم را از موج خون مترسان
با اهل نوح مرسل طوفان چه کار دارد
از دفتر معانی نقش صور فرو شوی
با نامه? الهی عنوان چه کار دارد
زلف سیه چه آری در پیش چشم جادو
با ساحران بابل ثعبان چه کار دارد
عیبی نباشد ار من سامان خود ندانم
با آنکه سر ندارد سامان چه کار دارد
بر خاک کوی جانان بگذر ز آب حیوان
کانجا که خضر باشد حیوان چه کار دارد
خسرو چگونه سازد منزل بصدر شیرین
بر مسند سلاطین دربان چه کار دارد
ریحان گلشن جان عقلست و نزد جانان
چون روح در نگنجد ریحان چه کار دارد
از مهر خان چه داری چشم وفا و یاری
در دست زند خوانان فرقان چه کار دارد
گفتم که جان خواجو قربان تست گفتا
در کیش پاکدینان قربان چه کار دارد
برچسبها: خواجوی کرمانی, هر شب یک قطعه, از زیباترین اشعار, از بهترین قطعات, از شاعران بزرگ
94/11/27
6:16 ع
آنرا که در جان عشقی نباشد - دل بر کن از وی کوجان ندارد جدید
درد محبت درمان ندارد
راه مودت پایان ندارد
از جان شیرین ممکن بود صبر
اما ز جانان امکان ندارد
آنرا که در جان عشقی نباشد
دل بر کن از وی کوجان ندارد
ذوق فقیران خاقان نیابد
عیش گدایان سلطان ندارد
ای دل ز دلبر پنهان چه داری
دردی که جز او درمان ندارد
باید که هر کو بیمار باشد
درد از طبیبان پنهان ندارد
در دین خواجو مؤمن نباشد
هر کو بکفرش ایمان ندارد
برچسبها: خواجوی کرمانی, هر شب یک قطعه, از زیباترین اشعار, از بهترین قطعات, از شاعران بزرگ
94/11/27
6:15 ع
عزم سفری دارد از ملک درون جانم - از ملک درون جانم عزم سفری دارد جدید
هر کو بصری دارد با او نظری دارد
با او نظری دارد هر کو بصری دارد
آنکو خبری دارد در بیخبری کوشد
در بیخبری کوشد هر کو خبری دارد
شیرین شکری دارد آن خسرو بت رویان
آن خسرو بت رویان شیرین شکری دارد
چون ما دگری دارد آن فتنه بهر جائی
آن فتنه بهر جائی چون ما دگری دارد
هر کس که سری دارد جان در قدمش بازد
جان در قدمش بازد هر کس که سری دارد
دل گر خطری دارد از جان خطرش نبود
از جان خطرش نبود دل گر خطری دارد
مهر قمری دارد باز این دل هر جائی
باز این دل هر جائی مهر قمری دارد
عزم سفری دارد از ملک درون جانم
از ملک درون جانم عزم سفری دارد
آنکو هنری دارد از عیب نیندیشد
از عیب نیندیشد آنکو هنری دارد
روشن گهری دارد چشمی که ترا بیند
چشمی که ترا بیند روشن گهری دارد
خواجو نظری دارد با طلعت مه رویان
با طلعت مه رویان خواجو نظری دارد
برچسبها: خواجوی کرمانی, هر شب یک قطعه, از زیباترین اشعار, از بهترین قطعات, از شاعران بزرگ